نباغ

لغت نامه دهخدا

نباغ. [ ن َ ]( اِ ) بمعنی نباج است و آن دو زن باشد که در نکاح یک مردند. ( برهان قاطع ) ( از آنندراج ). انباغ. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). مخفف انباغ است بمعنی هوو و وسنی. ( فرهنگ نظام ). نباج. دو زن که دارای یک شوی باشند. || آخر و انتهای رشته. ( ناظم الاطباء ).

نباغ. [ ن ُ ] ( ع اِ ) غبار آسیا. ( منتهی الارب ). گرد و غبار آسیا. ( ناظم الاطباء ). غبار الرحی. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( المنجد ). نبغ. ( المنجد ). || نُباغة. نُبّاغ. نُبّاغة. آرد. ( از المنجد ). رجوع به نباغة شود.

نباغ. [ ن َب ْ با ] ( ع ص ) بیرون آینده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سافر.( دهار ). || ( اِ ) سپوسه سر. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). هبریة. ( اقرب الموارد ).

نباغ. [ ن ُب ْ با ] ( ع اِ ) نُباغة. نُبّاغة. نُباغ. ( المنجد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) نباج .
نباغه نباغ .

فرهنگ عمید

= هوو

پیشنهاد کاربران

بپرس