نباغ
لغت نامه دهخدا
نباغ. [ ن ُ ] ( ع اِ ) غبار آسیا. ( منتهی الارب ). گرد و غبار آسیا. ( ناظم الاطباء ). غبار الرحی. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( المنجد ). نبغ. ( المنجد ). || نُباغة. نُبّاغ. نُبّاغة. آرد. ( از المنجد ). رجوع به نباغة شود.
نباغ. [ ن َب ْ با ] ( ع ص ) بیرون آینده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سافر.( دهار ). || ( اِ ) سپوسه سر. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). هبریة. ( اقرب الموارد ).
نباغ. [ ن ُب ْ با ] ( ع اِ ) نُباغة. نُبّاغة. نُباغ. ( المنجد ).
فرهنگ فارسی
نباغه نباغ .
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید