نب ء

لغت نامه دهخدا

نب ء. [ ن َب ْءْ] ( ع مص ) آشکار شدن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). || برآمدن. ( از منتهی الارب ). طالع شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( معجم متن اللغة ). || بلند گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از المنجد ) ( ازاقرب الموارد ). || رفتن از جای به جای. ( آنندراج ). خروج از جائی به جائی. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). از زمینی به زمینی بیرون آمدن. از جائی به جائی رفتن. ( از منتهی الارب ). از جای به جای شدن. ( زوزنی ). بیرون آمدن از جائی به جائی. ( صراح ). و یقال : نبأت به الارض ؛ جائت به ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة )؛ آورد او را زمین. ( ناظم الاطباء ). || بانگ کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بانگی خفیف کردن. ( از المنجد ). || بانگ کردن سگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از معجم متن اللغة ). || ناخوش داشتن گوش شنیدن خبری را: نباء سمعی عن کذا؛ ای کرهه. ( المنجد ). || خبر دادن. ( آنندراج ). بیاگاهانیدن. ( دهار ). خبر دادن از چیزی. ( از ناظم الاطباء ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَبِّئْ: خبر بده
معنی نَبَأَ: خبر مهم و قابل اعتناء- سرگذشت
تکرار در قرآن: ۸۰(بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس