نب

لغت نامه دهخدا

نب. [ ن َب ب ] ( ع مص ) بانگ کردن تکه وقت هیجان و دویدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). صیحه زدن در هیجان. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): نب التیس نُباباً؛ بانگ کرد وقت هیجان و دوید. ( منتهی الارب ). صاح عند الهیاج و السفاد؛ طلب النکاح. ( معجم متن اللغة ). بانگ کردن تکه در هنگام مستی از شهوت و دویدن. ( ناظم الاطباء ). نبیب. نباب. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || بزرگ منشی کردن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). بزرگ منشی کردن و تکبر نمودن. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بانگ کردن تکه وقت هیجان و دویدن بزرگ منشی کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس