چون طلب شه ره گریزش بربست
نایژه بگشاد حوض رنگ رزان را.
بوالفرج رونی.
تا بر دهن خشک جهان نایژه بگشادوز بیخ بزد شعله نار حدثان را.
انوری.
ابر عدل تو نایژه بگشادگرد تشویش در جهان بنشست.
انوری.
تنم ز خون جگر گشته بود مالامال اگر نه نایژه خون ز دیده بگشادی.
کمال اسماعیل.