نایافت


معنی انگلیسی:
extinct

لغت نامه دهخدا

نایافت. ( ن مف مرکب ) چیزی که یافته نشود و حاصل ندارد. معدوم. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). هر چیز که پیدا نشود و یافت نگردد. ( فرهنگ خطی ). نایافتنی. ممتنعالحصول :
به نایافت رنجه مکن خویشتن
که تیمار جان باشد و رنج تن.
فردوسی.
در خراسان قحط بود و علف و نفقه نایافت. ( تاریخ بیهق ).
اگر یک ذره از اندوه نایافت
به عالم برنهی عالم نماند.
عطار.
- نایافت شدن ؛ عز. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن ). عزة. ( ترجمان القرآن ). عزازت. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). کمیاب شدن. نایاب شدن : و در بازارها بسته بود و نان نایافت گشت. ( مجمل التواریخ ). در فرضه جرجان قحط برخاست و طعام نایافت شد.( ترجمه تاریخ یمینی ص 226 ).
- نایافت کردن ؛ انعدام. معدوم ساختن.
|| ( مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) یافت نشدن. نایابی. قحطی : کسی کو بمیرد ز نایافت نان
ز برنا و از پیرمرد و زنان.
فردوسی.
در نیشابور از تنگی علوفه و نایافت قوت... به طاقت رسیده بودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 65 ). و کس را از نایافت قوت قوّت نماند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). المشاجره ؛ چریدن اشتر درخت را از نایافت گیاه. ( تاج المصادر بیهقی ). || نایافتن. نیافتن :
آن کس که بیافت دولتی یافت عظیم
وآن را که نیافت دردنایافت بس است.
شیخ مجدالدین بغدادی ( از تاریخ گزیده ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - چیزی که یافته نشود ممتنع الحصول : به نایافت زنجه مکن خویشتن که تیمارجان باشدورنج تن . ( شا.لغ. ) ۲ - معدوم ۳ - نایاب نادر.۴ - نایافتن : آن کس که بیافت دولتی یافت عظیم و آنراکه نیافت دردنایافت بس است . ( مجدالدین بغدادی تاریخ برگزیده لغ. ) ۵ - ( اسم ) نایابی یافت نشدن : المشاجره چریدن اشتردرخت راازنایافت گیاه

فرهنگ معین

(ص . ) نایاب ، کم یاب .

پیشنهاد کاربران

چیزی که مردم به بسیار بی صبری در جستجویش برآیند ولی در دست نه آید و یا حاصل شدنی نه باشد. مثلن صلح، ازبین رفتن فقر در جهان، آمدن عدالت، نه بودن جنایت و غیره در انگریزی می شود. Elusive

بپرس