ناگواری

/nAgovAri/

معنی انگلیسی:
unpleasantness, indigestibility

لغت نامه دهخدا

ناگواری. [ گ ُ ] ( حامص مرکب ) ناگوار بودن. ناگوار شدن. دژگواری. وخامت. || نامطبوعی. تحمل ناپذیری. تلخی :
با کمال ناگواری ها گوارا کرده است
محنت امروز را اندیشه فردای من.
صائب.
|| امتلاء. سنگینی معده. تخمه. || بدهضمی.
- ناگواری طعام ؛ برده.کظه. عسیرالهضم بودن آن.

فرهنگ فارسی

۱ - ناگواربودن .۲ - تحمل ناپذیری : باتمام ناگواریها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه فردای من . ( صائب لغ. ) ۳ - امتلائ معده تخمه .۴ - بدهضمی .

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] مطابق میل نبودن، سختی، دشواری: با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشهٴ فردای من (صائب: لغت نامه: ناگواری ).
۲. بدهضم بودن غذا.

مترادف ها

nuisance (اسم)
اذیت، ازار، ناگواری، سر خر، مایه رنجش، مایه تصدیع خاطر

bad taste (اسم)
ناگواری

فارسی به عربی

شدة الحزن

پیشنهاد کاربران

ناگوار اتفاق بد
خطر
ناپسند .
ناشایست
نا خوشایند
ناگواری:ناگهانی

بپرس