ناگهانی

/nAgahAni/

مترادف ناگهانی: غیرمترقبه، غیرمنتظره، نابیوسیده

متضاد ناگهانی: بیوسیده

معنی انگلیسی:
sudden, unexpected, accidental, emergent, exigent, imperious, precipitate, swift, unawares, urgent

لغت نامه دهخدا

ناگهانی. [ گ َ ] ( ص نسبی ) فجائی. بی مقدمه. سریع. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- بلای ناگهانی ؛ بلائی که بی خبر و یک دفعه روی دهد. ( ناظم الاطباء ).
- مرگ ناگهانه و ناگهانی ؛ مرگ مفاجاة. ( ناظم الاطباء ) :
می چاره مرگ ناگهانی است
سرمایه عمر جاودانی است.
واله اصفهانی.
جان کندن تدریجی خود را آخر
تبدیل به مرگ ناگهانی کردیم.
فرخی یزدی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنچه که غفله روی دهد: می چاره مرگ ناگهانی است سرمایه عمر جاودانی است . ( واله اصفهانی ) ۲ - فجاه غفله .

واژه نامه بختیاریکا

( ناگهانی (مردن) ) یه زی ناگه
نُوکُووی

دانشنامه عمومی

ناگهانی ( انگلیسی: Suddenly ) یک فیلم دلهره آور کانادایی به کارگردانی اووه بول با بازی ری لیوتا و دامینیک پرسل که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد.
این یک بازسازی آزاد از فیلمی به همین نام محصول ۱۹۵۴ است.
«بارون» ( دامینیک پرسل ) چهار قاتل را هدایت می کند تا جعل هویت مأموران سرویس مخفی به منظور فرماندهی خانه الن ( ارین کارپلوک ) ، که آنها قصد دارند از آن برای ترور رئیس جمهور با تفنگ تک تیرانداز در سفرش به شهر کوچک ناگهان استفاده کنند، واشینگتن بارون و افرادش پلیس های محلی را فریب می دهند به جز معاون تاد شاو ( ری لیوتا ) که یک قهرمان سابق جنگ است.
عکس ناگهانی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

یکباره

مترادف ها

spontaneity (اسم)
ناگهانی، خودبخودی، بی سابقگی

abrupt (صفت)
ناگهانی، تند، غیر منتظره، درشت، پرتگاه دار، بی خبر

sudden (صفت)
ناگهانی، تند، غیر منتظره، بی خبر، سریع، فوری، سرزده، بی مقدمه، ناگه

snap (صفت)
ناگهانی، بی مقدمه

precipitate (صفت)
ناگهانی، خیلی سریع، بسیار عجول

فارسی به عربی

فظ , مفاجی

پیشنهاد کاربران

ناگهانی در زبان لکی :کۆت بِر، ( ناهه لمانه ) ناهه لمۆنه
سرزده
ناگهان در زبان لری بختیاری میشود: یَوِلاکی
✍️ out of the blue
بدون علت بیرونی، بیکباره، یک دفعه ای
on the spur of the moment
یهو . . . هری . . . یکدفعه . . . . . .
بی هوا
نمونه:
برخی ها نیز چون هلو می مانند که تا نام شان را ببری، بپرند به گلویت؛ آن اندازه بی هوا که تنها شیرینی اش را بچشی و دیگر به هیچ چیز نیندیشی؛ به همین سادگی!
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/04/blog - post_74. html

یک دفعه ای - بی خبر - یک هویی - یکباره - بدون خبر دادن😘
یهو، یکباره، بیهوا، ناگه
یکباره، یهو، : غیرمترقبه، غیرمنتظره، نابیوسیده

On impulse, spontaneously
Out of the blue
On a whim

یهو
یکباره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس