ناگشته. [ گ َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نگشته. نگردیده. ناشده : همان چشمه عنبر و عود و مشک دگر گنج کافور ناگشته خشک.فردوسی.ظاهرش دیدی سرش از تو نهان اوستا ناگشته بگشادی دکان.مولوی.|| تغییرناکرده. منقلب ناشده : شرابی ناگشته. ( یادداشت مؤلف ).