ناگزیر کردن


معنی انگلیسی:
compel, constrain, obligate, oblige

لغت نامه دهخدا

ناگزیر کردن. [ گ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ناچار کردن. وادار کردن.
- ناگزیر کردن از ؛ واداشتن به. مجبورکردن به. رجوع به ناگزیر شود.

فرهنگ فارسی

ناچار کردن . وادار کردن

مترادف ها

coerce (فعل)
بزور وادار کردن، ناگزیر کردن

فارسی به عربی

اجبر

پیشنهاد کاربران

بپرس