ناکوک


معنی انگلیسی:
untuned, out of tune

لغت نامه دهخدا

ناکوک. ( ص مرکب ) که کوک نیست. مقابل کوک. || ناکوک بودن ساز؛ کوک و مرتب وآماده نبودن آن. منظم و هماهنگ نبودن تارهای آن. || ناکوک بودن حال کسی ؛ سردماغ نبودن. سالم و سرحال نبودن او. پریشان حال و آشفته روزگار بودنش.

ناکوک. ( اِخ ) ابوالعلاء عطأبن یعقوب. رجوع به عطأبن یعقوب شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که کوک نیست .یاناکوک بودن حال کسی.سردماغ نبودن وی پریشان حال بودن او . یا ناکوک بودن ساز . منظم و هماهنگ نبودن تارهای آن .
ابوالعلائ عطائ ابن یعقوب

مترادف ها

tuneless (صفت)
نا موزون، نارسا، بی اهنگ، ناکوک

پیشنهاد کاربران

بپرس