بپرهیزد از هرچه ناکردنی است
نیازارد آن را که نازردنی است.
فردوسی.
ز ناکردنی کار برتافتن به از دل به اندوه و غم یافتن.
فردوسی.
به روزگار جوانی ناکردنی ها کرده بود و زبان نگاه ناداشته. ( تاریخ بیهقی ).هر آنکو کند کار ناکردنی
غمی بایدش خورد ناخوردنی.
؟ ( از سندبادنامه ص 179 ).
چرا از پی سنگ ناخوردنی کنی داوری های ناکردنی.
نظامی.
سرمست و بیقرار همی گفت و می گریست ناکردنی بکردم و نابودنی ببود.
عطار.
گر مرا این بار ستاری کنی توبه کردم من ز هر ناکردنی.
مولوی.
و هرگاه در یک نوع ناکردنی مداخلت کردی اخوات آن بزودی بدان پیوسته گردد که زلت ها به یکدیگر پیوسته اند. ( خردنامه ). || محال. غیرممکن. کاری که انجام پذیر نبود. ( ناظم الاطباء ).