ناکاردان. ( نف مرکب ) بی تجربه. ناشی. نامجرب. که وارد به کار نیست. مقابل کاردان : ز بی مایه دستور ناکاردان ورا جنگ سود آمد و جان زیان.فردوسی.همی گفت پرمایه بازارگان به شاگرد، کای مرد ناکاردان.فردوسی.تو شاه بزرگی و ما همچو لشکرولیکن یکی شاه ناکاردانی.منوچهری ( از نسخه خطی دیوان ).