به پیش آمد این ناپسندیده کار
به بیهوده این رنج و این کارزار.
فردوسی.
بدین ناپسندیده فرمان اوی هم اکنون بپیچان دل و جان اوی.
فردوسی.
هرچه میرفت ناپسندیده بود که قضا کار خویش بخواست کرد. ( تاریخ بیهقی ص 634 ). گفت فردا چنین آئید که هرچه از شما بپرسم جواب توانید دادن تاکنون کار سخت ناپسندیده رفته است. ( تاریخ بیهقی ص 154 ). و اگر چیزی دیدی ناپسندیده بانگ بروی زدی. ( تاریخ بیهقی ص 107 ). || زشت. قبیح. مکروه. ( ناظم الاطباء ). نامناسب. منکر. نکوهیده. بد. ناخوب : گر آهنگ بر میوه داری کنید
وگر ناپسندیده کاری کنید.
فردوسی ( شاهنامه ، ج 5، ص 2028 ).
کارها رفت سخت بسیاردراین مدت که این مهتر بزرگ به ری بود بر دست وی ازهر لونی پسندیده و ناپسندیده. ( تاریخ بیهقی ص 402 ). گفت هرگز تا منم کاری ناپسندیده تر از این کار نکرده ام. ( اسکندرنامه خطی ). گفتند ای شاه آنچه تو کردی ناپسندیده است. ( اسکندرنامه ). پرسید که مرگ بر که دشخوارتر؟ گفت هرکه را اعمال ناپسندیده تر بود. ( سندبادنامه ص 340 ). شیر پسندیده از خون صافی تولد کند و شیر ناپسندیده یا از خون صفرائی تولد کند یا از خون بلغمی یا از خون سودائی. ( ذخیره خوارزمشاهی ). در همه طبرستان ناپسندیده تر از آن موضع نیست. ( مجمل التواریخ ).و غمناک شدند از این کار ناپسندیده. ( مجمل التواریخ ).مگر دیدی احوال نادیده را
پسندیده و ناپسندیده را.
نظامی.
هرگز او را به دوستی مپسندکه رود جای ناپسندیده.
نظامی.
معصیت از هرکه صادر شود ناپسندیده است. ( گلستان ). و چون او را بر فعل ناپسندیده او عتاب کردند او بر نفس خود حلم کرد. ( تاریخ قم ص 186 ). و از جمله قواعد ناپسندیده اوست. ( تاریخ قم ص 164 ). || مردود. غیرمقبول. ( ناظم الاطباء ). نامقبول. نامرغوب. نه مورد پسند : نباید که اندیشه شهریار
بود ناپسندیده کردگار.
فردوسی.
چه دانم که من چشم بد دیده ام پسندیده یا ناپسندیده ام.
نظامی.
ناپسندیده ست پیش اهل دل بیشتر بخوانید ...