ناپدیدار. [ پ َ ] ( ص مرکب ) نامعلوم. غیرقابل تشخیص. نامعین. مبهم و غیر واضح : همان ره به گنجینه دشواربود طریق شدن ناپدیدار بود.
نظامی.
پایان فراق ناپدیدار و امید نمیرسد به پایان.
سعدی.
|| نهفته. مضمر. مستتر. پوشیده. مخفی. غیربارز : او هست پدید در همه کار و آن هر سه در اوست ناپدیدار.
نظامی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - نا آشکارا مخفی : اوهست پدیددرهمه کار وان هرسه دراوست ناپدیدار. ( نظامی ) ۲- نامعلوم نامشخص : همان ره بگنجینه دشوار بود طریق شدن ناپدیداربود. ( نظامی. ) ۳ - پوشیده مستور.