ناپاک دل. [ دِ ] ( ص مرکب ) بددل. بدنیت. کینه توز. حسود. که در دل حیله و مکر دارد. که دلش با تو صافی نیست. بداندیش. بدخواه : به گفتار ناپاک دل رهنمون همی دست یازند خویشان به خون.
فردوسی.
سرش را ببرند بی ترس و باک سپارند ناپاک دل را به خاک.
فردوسی.
غنیمت ببخشید پس بر سپاه جز از گنج ناپاک دل ساوه شاه.
فردوسی.
چو ضحاک ناپاک دل شاه بود جهان را بداندیش و بدخواه بود.