ناپارسائی

لغت نامه دهخدا

ناپارسائی. ( حامص مرکب ) ناپرهیزگاری. بی عفتی. آلوده دامنی. نداشتن پرهیز و طهارت و تقوی. ناپاکی. بی تقوائی. مقابل پارسایی :
به ناپارسائی نگر نغنوی
نیارم نکو گفت اگر نشنوی .
ابوشکور.
ز کار وی ارخون خروشی رواست
که ناپارسائی بر او پادشاست.
فردوسی.
چو آکنده شد پادشائی گرفت
ببالید وناپارسائی گرفت.
فردوسی.
ناپارسائی هم از مردان عار است و هم از زنان. ( اسکندرنامه خطی ). چون شما را ناپارسائی او معلوم شد. ( اسکندرنامه ).

پیشنهاد کاربران

بپرس