نأناءه

لغت نامه دهخدا

( نأناءة ) نأناءة. [ ن َءْ ن َ ءَ ]( ع مص ) خورش نیکو دادن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): نأناء فلاناً؛ احسن غذائه. ( المنجد ). || بازداشتن. ( منتهی الارب ). بازداشتن کسی را. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نهی کردن و بازداشتن کسی را از کاری که میخواهد بکند. ( از المنجد ). || سست رای گردیدن. ( ناظم الاطباء ). سست رای گردیدن و نیکو کردن نتوانستن رأی را. ( از منتهی الارب ). سست کردن و به هم آمیختن رأی را و استوار نکردن رأی.( از اقرب الموارد ). || عاجز و قاصر گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) سستی. ( منتهی الارب ). || نأناءة الاسلام ؛ ابتدای اسلام پیش از آنکه قوت گیرد. ( از معجم متن اللغة ): طوبی لمن مات فی النأناءة؛ یعنی اول الاسلام قبل أن یقوی. ( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس