فرهنگ اسم ها
معنی: نام روستایی در نزدیکی خرم آباد
برچسب ها: اسم، اسم با ن، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
ننشینم تا به زخم شمشیر
این ناوه ز بام ناورم زیر.
نظامی.
زحل ز بهر شرف ناوه ای بشکل هلال بساخت تا که بدو گل به نردبان آرد.
کمال اسماعیل ( از جهانگیری ).
در زمان ْ ترک فلک پای نهد اندر گل همچو هندو بکشد ناوه بسر کیوانش.
ابن یمین ( از جهانگیری ).
|| به معنی مطلق ظرف و جای هر چیزبصورت مزید مقدم آید : من فراموش نکردستم و هرگز نکنم
آن تبوک جو و آن ناوه اشنان ترا.
منجیک.
روزدگر آنگهی به ناوه و پشته در بن چرخشتشان بمالد حمال.
منوچهری.
برگیر کنند و تبر و تیشه و ناوه تا ناوه کشی خار زنی گرد بیابان.
خجسته ( از فرهنگ اسدی ).
|| تبشی چوبین که در آن خمیر کنند. ( از برهان قاطع ) ( از سروری ). تشت چوبینی که در آن خمیر کنند. ( آنندراج ). تشته چوبین. ( صحاح الفرس ). تبشی [ تبسی ، سینی ] باشد چوبین. ( لغت نامه اسدی ). ناوی که در آن آرد خمیر کنند و هر چیز که مانند آن باشد. ( ناظم الاطباء ). تشتک یا لگن چوبی که بجای تغار سفالین خمیرگیری خمیر کردن آرد را به کار برند. تشت چوبین خمیرگیری. || نقیره. جرم. نوعی از زورقها. سفینه کوچک. ( از تاج العروس ) ( از منتهی الارب ). جهاز. ناو. کشتی. ( ناظم الاطباء ). کشتی. ( الجماهر ابوریحان بیرونی ص 45 ). || چوب میان تهی را گویند مانند کشتی کوچک. ( جهانگیری ). چوب کوتاه میان خالی. ( غیاث اللغات ). || چوب یا آهن میان خالی که تیر ناوک را در آن نهاده اندازند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). لوله میان کاواک که در آن تیر گذاشته می اندازند. ( ناظم الاطباء ). آن چوب خالی کرده که تیر ناوک در آن نهند و بیندازند. ( از مؤید ). || آلتی که بدان گندم و جو از دول به آسیا ریزد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). ناو و مجرائی که از آن گندم به گلوی آسیا ریزد. ( ناظم الاطباء ). ناوق. رجوع به ناوک شود. || راه بدررو آب و آن اکثراً از چوب بود یا از سفال. ( از غیاث اللغات ). رجوع به ناو شود. || ناو. شیار پشت آدمی. ( ناظم الاطباء ). چوبک [ ظ: جویک ، رجوع به ناو شود ]. میان پشت آدمی. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ). رجوع به ناو و ناوک شود. || چوبک [ ظ: جویک ] میان دانه گندم و خسته خرما. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ). نقیر. ( مقدمة الادب زمخشری ) ( نصاب ). فرورفتگی میان استخوان خرما به درازا. شکاف به درازا در هر چیزی. || جوی. آبگیر. || چوبی که بدان پشت میخارانند. ( ناظم الاطباء ). || چادر کهنه. ( برهان قاطع ) ( از آنندراج ). پرده و چادر کهنه. رجوع به ناونه شود. || دیگ. دیگچه. ( ناظم الاطباء ). || نام جائی و مقامی هم هست. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || بدن مکتسبی را گویند که قالب روح باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). بدن. قالب روح. ( ناظم الاطباء ). بدین معنی ظاهراً برساخته ٔفرقه آذر کیوان است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - ناوخرد.۲ - نوعی تیر.۳ - ناوی که از آن گندم وجوازدول بگلوی آسیا ریزند.۴ - شیاری که درپشت آدمی است .۵ - شیاری که دردانه گندم و هسته خرماست . ۶ - هرچیزمیان خالی .۷ - چوب کوتاه ومجوفی که گلکاران بوسیله آن گل کشند.۸ - طبقی چوبین که در آن خمیرکنند. ۹ - ظرف چوبین : من فراموش نکردستم وهرگزنکنم آن تبوک جوو آن ناوه اشنان ترا. ( منجیک لغ. )
از دهات دهستان گرمخان بخش حومه شهرستان نیشابور است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
ناوه (خورگام). ناوه یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در دهستان خورگام واقع شده است. [ ۱] ناوه ۱۵ نفر جمعیت دارد.
wiki: ناوه (خورگام)
ناوه (رودبار). ناوه ، روستایی از توابع بخش عمارلو شهرستان رودبار در استان گیلان ایران است.
این روستا در دهستان کلیشم قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۴۹ نفر ( ۴۱خانوار ) بوده است.
مردم روستای ناوه به زبان تاتی رودباری ( دیلمی ) تکلم می کنند. [ ۱] [ ۲]
این روستا در دهستان کلیشم قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۴۹ نفر ( ۴۱خانوار ) بوده است.
مردم روستای ناوه به زبان تاتی رودباری ( دیلمی ) تکلم می کنند. [ ۱] [ ۲]
wiki: ناوه (رودبار)
ناوه (زمین شناسی). ناوه ( انگلیسی: Trough ) در زمین شناسی به فرورفتگی یا چاله ساختاری خطی گفته می شود که در فاصله ای طولانی گسترده شده و از درازگودال کم شیب تر است.
ناوه ممکن است یک حوضه ساختاری باریک یا یک کافت زمین شناختی باشد که اغلب در لبه صفحه زمین ساختی تشکیل می شود.
ناوه های اقیانوسی متعددی وجود دارند که در زیر اقیانوس ها یافت می شوند، مانند ناوه کیمن، ناوه نانکایی و ناوه تیمور.
ناوه ممکن است یک حوضه ساختاری باریک یا یک کافت زمین شناختی باشد که اغلب در لبه صفحه زمین ساختی تشکیل می شود.
ناوه های اقیانوسی متعددی وجود دارند که در زیر اقیانوس ها یافت می شوند، مانند ناوه کیمن، ناوه نانکایی و ناوه تیمور.
wiki: ناوه (زمین شناسی)
ناوه (غزنی). ناوه ( به لاتین: Nawa ) یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولسوالی ناوه ولایت غزنی واقع شده است. [ ۱] ناوه ۲٬۰۰۷ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
wiki: ناوه (غزنی)
ناوه (هواشناسی). ناوه[ ۱] ( انگلیسی: Trough ) یک منطقه دراز با فشار اتمسفری نسبتاً کم و بدون خط هم فشار بسته است که آن را به عنوان یک مرکز کم فشار مشخص می کند. از آنجا که فشار کم به معنای ارتفاع کم روی سطح فشار است، عنوان های فرورفتگی ها و برآمدگی ها به ویژگی هایی که در یک نقشه توپوگرافی هستند، اشاره دارند.
ناوه ممکن است در سطح یا در بالا باشد. ناوه های نزدیک به سطح گاهی اوقات یک جبهه هوای مرتبط با ابرها، رگبارها و تغییر جهت باد را مشخص می کنند. ناوه های سطح های بالاتر در رودباد، منعکس کننده رشته های چرخندی ورتیسیته هستند. حرکت آن ها باعث واگرایی باد در سطح بالایی، بلند کردن و خنک کردن هوای جلو ( پایین دست ) شده و به ایجاد شرایط ابری و بارانی در آنجا کمک می کند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفناوه ممکن است در سطح یا در بالا باشد. ناوه های نزدیک به سطح گاهی اوقات یک جبهه هوای مرتبط با ابرها، رگبارها و تغییر جهت باد را مشخص می کنند. ناوه های سطح های بالاتر در رودباد، منعکس کننده رشته های چرخندی ورتیسیته هستند. حرکت آن ها باعث واگرایی باد در سطح بالایی، بلند کردن و خنک کردن هوای جلو ( پایین دست ) شده و به ایجاد شرایط ابری و بارانی در آنجا کمک می کند.
wiki: ناوه (هواشناسی)
مترادف ها
ناوه، سطل ذغالی، ذغالدان
پیشنهاد کاربران
کاسه
تابگ و تابک و تبوک و تبگ اوند لبه دار پهن را گویند و اگر لبه ان بالاتر باشد تشت است و تشتی که دهانه اش پهنتر باشد لگن گویند اگر لبه ها بسیار بلند باشد انرا ناوه گویبند وناوه ای را ته پهنتر از دهانه باشد دیگ گویند
سطل را ناوه گویند پیشتر ناوه را از تنه درخت تهی کرده می ساختند
ناوه هر چیز میان تهی است بویژه اگر دراز باشد برای همین لوله را می توان ناوه گفت و کشتی بزرگ را ناوو ناوه گفت و جوی نیز ناو و ناوه گفته اند
ناوه کپه آوند تاوه
موج های کوچک دریا