ناوجوب


برابر پارسی: ناسزاواز

لغت نامه دهخدا

ناوجوب. [ وُ جو ] ( ص مرکب ) ناواجب. ناسزا. ناروا.
- به ناوجوب ؛ به ناواجب. به ظلم. به ستم. به ناروا. به ناحق :
حدیث میر خراسان و قصه توزیع
بگفت رودکی از روی فخر در اشعار
چنانچه داده بد او را هزار دیناری
به ناوجوب بهم کرده از صغار و کبار.
ازرقی.
رجوع به ناواجب شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس