ناهوشیاری

لغت نامه دهخدا

ناهوشیاری. [ هوش ْ ] ( حامص مرکب ) هوشیار نبودن. نابخردی. بی کیاستی. || مدهوشی. بیهوشی. حالت بیخودی و بیهوشی. بهوش نبودن. || دیوانگی. ابلهی. حماقت :
که او را شماخواستگاری کنید
بدینگونه ناهوشیاری کنید.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
- ناهوشیاری کردن ؛ ابلهی کردن. بخلاف عقل و فهم رفتار کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس