ناهمتا. [ هََ ] ( ص مرکب ) بی مثل. بی نظیر. بی مانند. ( آنندراج ). ناهمال. || مخالف. مقابل. ( از ناظم الاطباء ). ضدّ. ( زوزنی ) ( از منتهی الارب ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن ). نقیض. ( از دهار ). عکس. ( دستور اللغة ). صِت . ضَدید. ( از منتهی الارب ). خلاف. آخشیج : نیک بد دان در این سپنج سرای جفت بد دستیار ناهمتای.سنائی.- ناهمتا شدن ؛ تضاد. ( از دهار ).|| لنگه به لنگه. ( یادداشت مؤلف ). ناجور. که همتای دیگری نیست.