ناهماهنگ
/nAhamAhang/
مترادف ناهماهنگ: ناجور، ناخوشایند، نامتناسب، ناموافق، ناموزون، ناهنجار
متضاد ناهماهنگ: متناسب، هماهنگ
معنی انگلیسی:
جدول کلمات
مترادف ها
ناهماهنگ
ناهماهنگ
ناهماهنگ
پیشنهاد کاربران
نابهنجار
ناجور
بی اندام ؛ ناآراسته و نامتناسب و بدشکل. ( ناظم الاطباء ) . بی تناسب و ناهموار :
هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست.
حافظ ( از انجمن آرا ) .
هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست.
حافظ ( از انجمن آرا ) .
انا وردت انت هم
ثمرات
اشجار
معلمون
طالب
اشجار
معلمون
طالب