ناهشیار. [ هَُ ش ْ ]( ص مرکب ) مغفل. ناهوشیار. غافل. بی خبر : کان تبنگو کاندر او دینار بودآن ستد زایدر که ناهشیار بود.رودکی. || مصروع. صرع زده : ز سودا و ز صفرا و تپیدن بسان مرد ناهشیار بودم.سیدحسن غزنوی.ناهوشیار. رجوع به ناهوشیار شود.