نانبا. ( اِ مرکب ) نان پز. ( انجمن آرا )( فرهنگ نظام ). نانوا. ( ناظم الاطباء ). مخفف نان آبائی که طباخ و خباز باشد. ( غیاث اللغات ). رجوع به نانوا شود. || مجازاً، نان فروش. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) : و درم نانبا را داد به مهر دقیانوس نانباگفت مگر این مرد گنج یافته است. ( مجمل التواریخ ). آتش روی نانباپسری در تنور دلم فکنده شرر.
ملا مفید بلخی ( از آنندراج ).
|| اشکنه ای که در آن نان ریز کرده باشد. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
= نانوا
پیشنهاد کاربران
نانوا نان پز خباز بهر نان شخصی سوی نانبا دوید داد جان چون حسن نانبا را بدید ✏ �مولوی�