شه چونان پاره شبان را دید
شربتی آب خورد و دست کشید.
نظامی.
|| زمینی است که پادشاه به چاکر خود برای معیشت و گذران او مرحمت نماید. ( آنندراج ). کنایه از اقطاع و تیول و مانند آن است. اقطاع. مستمری. جیره. مواجب. مرسوم. اجری : او را قبول کرد و اعزازفرمود و در شیراز نان پاره داد. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 46 ). و لشکر را از خواسته توانگر کرد و عدل بگسترد و امیران را نان پاره و اقطاع داد. ( اسکندرنامه ، نسخه خطی ). و شبانکارگان را برکشید و نان پاره و قلاع داد و از آن وقت باز مستولی شدند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 166 ). و قباد شوکت دفع عرب نداشت با ایشان صلح کرد و نان پاره ای داد ایشان را. ( فارسنامه ابن بلخی ص 85 ). و آن اعمال و ولایتها را چون شروان و شکی ودیگر اعمال به نان پاره بدیشان داد تا آن ثغر مضبوط ماند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 95 ). نان پاره که حشم را ارزانی داشتند از او بازنگرفتندی و به وقت خویش بر عادت معهود سال و ماه بدو میرسانیدندی. ( نوروزنامه ).جامه بر تن پاره کرد از جور بی نان پارگی
در غم بی جامگان مانده ست و بی نان پارگان.
سوزنی.
ندارم سپاس خسان چون ندارم سوی مال و نان پاره میل و نزاعی.
خاقانی.
شکر دارم که فیض انعامش داد نان پاره و آبروی مرا.
خاقانی.
و نان پاره او به دیگری از بندگان دادن که به کفایت امور و سد ثغور و موافقت جمهورقیام نماید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 39 ). هر یک را از آن ولایت اقطاعی و نان پاره ای معین فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 67 ). فرمودند حالی را به جرجانیه رود وآن جایگاه باشد تا اندیشه تشریف و تدبیر کار و ترتیب نان پاره او به امضا رسد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 125 ).شاه نان پاره ای به منت خویش
بنده را داده بد ز نعمت خویش.
نظامی.
کند تازه نان پاره هر کسی در آن باره سازد نوازش بسی.
نظامی.