نان داشتن.[ ت َ ] ( مص مرکب ) ناندار بودن. نانداری. رجوع به ناندار شود. || سودمند بودن. فایده داشتن. - امثال : اگر برای من آب ندارد برای تو نان دارد ؛ معاش ترا تأمین می کند.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - دارای نان بودن . ۲ - اسباب معاش رافراهم داشتن . ۳ - سودمند بودن فایده داشتن .