نان خشک
معنی انگلیسی:
cracker, hardtack
لغت نامه دهخدا
نان خشک. [ ن ِ خ ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خبزة لحلحة. قفار. کمک. کُبُنَّة. شظف. ( منتهی الارب ). نان خشکیده. رجوع به اقسام نان ذیل کلمه نان شود. || نان خالی. نان تهی. نان پتی : او جزع میکرد و صدقه به افراط میداد. روز به روزه بودن و شب به نان خشک روزه گشادن و نانخورش نخوردن. ( تاریخ بیهقی ص 484 ).
هر دو یکی شود چو ز حلقت فروگذشت
حلوا و نان خشک در آن تافته تنور.ناصرخسرو.
به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق.سعدی.
فرهنگ فارسی
نان خشکیده . یا نان خالی . نان تهی