نان خود را خوردن و حرف مردم را زدن یا غیبت مردم را کردن ؛ بدون احتمال منفعتی از کسی بدگوئی کردن.
نان به دیوار زدن و نان بر دیوار بستن ؛ کنایه از کار بیفایده کردن. ( آنندراج ) :
میروم صائب از این عالم افسرده برون
نان خود چند چو خورشید به دیوار زنم.
صائب ( از آنندراج ) .
میروم صائب از این عالم افسرده برون
نان خود چند چو خورشید به دیوار زنم.
صائب ( از آنندراج ) .
نان بر دیوار بستن و نان به دیوار زدن ؛ کنایه از کار بی فایده کردن. ( فرهنگ نظام ) :
شد ز پیوند تن افسرده دل یکسان به خاک
وای بر خامی که نان خویش بر دیوار بست.
صائب ( از آنندراج ) .
شد ز پیوند تن افسرده دل یکسان به خاک
وای بر خامی که نان خویش بر دیوار بست.
صائب ( از آنندراج ) .