نامعلوم

/nAma~lum/

مترادف نامعلوم: مجهول، نادانسته، ناشناخته، نامحقق، نامشخص

متضاد نامعلوم: مشخص

برابر پارسی: ناشناخته، ناآشنا، نادانسته

معنی انگلیسی:
fuzzy, debatable, equivocal, ill-defined, imponderable, indefinite, indeterminable, indeterminate, problematic, questionable, secret, touch-and-go, uncertain, unclear, unknown, unspecified, undecided, iffy

لغت نامه دهخدا

نامعلوم. [ م َ ] ( ص مرکب ) غیرمعین. ( ناظم الاطباء ). مجهول. نامشخص : که راه مخوف است و... هنگام حرکت نامعلوم. ( کلیله و دمنه ). || نشناخته. ( ناظم الاطباء ). نامعروف.

فرهنگ فارسی

۱ - ناشناخته مجهول . ۲ - نامعین غیرمشخص :[ سرنوشت نامعلوم ]

فرهنگ عمید

۱. ناشناخته، مجهول.
۲. نامعین.

جدول کلمات

مجهول

مترادف ها

invisible (صفت)
غایب، مخفی، نامعلوم، غیر محسوس، غیر قابل مشاهده، نامریی، غیر قابل تشخیص، ناپدید

hazy (صفت)
گیج، مبهم، مه دار، نامعلوم

uncertain (صفت)
مردد، دمدمی، متغیر، نامعلوم، مشکوک، معلق

unlimited (صفت)
مطلق، نامحدود، نا معین، نامعلوم، بی حد، نا مشخص

strange (صفت)
غیر عادی، خل، بیگانه، خارجی، غریب، عجیب، عجب، اجنبی، نامعلوم، غریبه، ناشناس، نااشنا

unclear (صفت)
نامساعد، نا پیدا، نامعلوم، نامفهوم، معلق

inconspicuous (صفت)
نا پیدا، کم رنگ، نامعلوم، جزئی، غیر محسوس، نامریی، غیر مشخص، غیر برجسته

conditional (صفت)
مشروط، شرطی، مشروطه، نامعلوم

unknown (صفت)
نامعلوم، ناشناس، گمنام، مجهول، ناشناخته، بی شهرت

uncharted (صفت)
نامعلوم، ندانسته، اکتشاف نشده، در نقشه یا جدول وارد نشده

incalculable (صفت)
نامعلوم، بی حساب، نا شمردنی، شمرده نشدنی

indistinct (صفت)
تیره، نامعلوم، ناشمرده، درهم، اهسته، معلق، ناشنوا، غیر روشن

nonsignificant (صفت)
نامعلوم، غیر مشخص، کم اهمیت، غیر معین

indescribable (صفت)
نامعلوم، وصف ناپذیر، توصیف ناپذیر

فارسی به عربی

خافت , شرطی , غیر محدود , غیر موکد , مبهم , متعذر وصفه , مجهول , مخفی , مریب , معلق

پیشنهاد کاربران

بلاتکلیف
up in the air
مجهول، نادانسته، ناشناخته، نامحقق، نامشخص، مبهم
مشکوک
گم
نا پیدا

بپرس