نامساعدی. [ م ُ ع ِ ] ( حامص مرکب ) نامساعدبودن. ناسازگاری. ناموافقی. ناسازواری. کجرفتاری. ناهمواری. همراهی و یاری و مساعدت نکردن : دل از کرشمه ساقی بشکر بود، ولی ز نامساعدی بختش اندکی گله بود.حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 146 ).