نامساعد. [ م ُع ِ ] ( ص مرکب ) ناموافق. ناسازوار. ( آنندراج ). ناموافق. کسی یا چیزی که مساعدت و همراهی نکند. ضد مساعد.( ناظم الاطباء ). که یار و مساعد و موافق و همراه نیست. کجرفتار. ناهمراه. مخالف. ستیزه گر. نادمساز. ناهمراه. مخالف. ستیزه گر. نادمساز. ناهموار : زمانه نامساعد را از این گونه بجز حجت به زرّ و گوهر الفاظ و معنی کس نیاراید.
ناصرخسرو.
یکی از رفیقان شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد. ( گلستان ). روزگار نامساعد مردم ناسازگار.
؟
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه مساعدت وهمراهی نکند. ۲ - ناموافق ناسازگار: طالع ناساز و بخت نامساعد چون مرا داد سر در وادی اندوه ازین خرم دیار .
فرهنگ عمید
۱. ناموافق، ناسازگار. ۲. آن که مساعدت نکند.
مترادف ها
bad(صفت)
زشت، بد اخلاق، فاسد، مضر، بد، سرهم بند، خراب، نامساعد، شوم، شریر، بدکار، لاوصول، بی اعتبار، ناصحیح، زیان اور، بد خو، مهمل
unfavorable(صفت)
زشت، بد، نامساعد، برعکس، بد قیافه، نامطلوب، نامیمون
inimical(صفت)
مضر، نامساعد، معاند، غیر دوستانه، دشمنانه
inadequate(صفت)
نامساعد، نابسنده، غیر کافی
uneven(صفت)
نامساعد، نا هموار، ناصاف، ناجور
unfair(صفت)
نا درست، نامساعد، نا هموار، غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف