نامزدی

/nAmzadi/

معنی انگلیسی:
betrothal, candidacy, nomination, engagement

لغت نامه دهخدا

نامزدی. [ زَ ] ( حامص مرکب ) نامزد بودن.
- جشن نامزدی ؛ مراسمی که نامزد شدن پسر و دختر جوان را برپا کنند. آئینی که پیش از ترتیب مجلس عقد برپای دارند و در آن زن و شوهر آینده حلقه مخصوص نامزدی را به انگشت یکدیگر کنند و خود را به همسری یکدیگر مخصوص و نامزد گردانند.

فرهنگ فارسی

۱ - نامزدبودن .یاجشن نامزدی .جشنی که برای نامزدشدن دختربرای پسری پیش ارعقد ترتیب دهندودر آن جشن حلقه نامزدی رابانگشت یکدیگر کنند.]

فرهنگستان زبان و ادب

{candidacy} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] نامزد بودن برای تصدی یک سمت

واژه نامه بختیاریکا

بها بُرُو؛ پاشکنو؛ قنداِشکَنو؛ دست بوسُو؛ پا اِشکَنُو؛ دست گِرُو

مترادف ها

affiance (اسم)
نامزدی، اطمینان، اعتماد، پیمان ازدواج

nomination (اسم)
نامزدی، کاندید، تعیین، نام گذاری

candidacy (اسم)
نامزدی، کاندید، داوطلبی

engagement (اسم)
نامزدی، سرگرمی، اشتغال، عهده

betrothal (اسم)
نامزدی

candidature (اسم)
نامزدی، داوطلبی

trothplight (اسم)
نامزدی

candidate ship (اسم)
نامزدی، داوطلبی

troth (اسم)
پیمان، نامزدی، وفاداری، سرسپردگی، نامزد کردن، نامزد، راستی، وفا، از روی ایمان

espousal (اسم)
نامزدی، عروسی

فارسی به عربی

ارتباط , ترشیح , خطوبة
( نامزدی (در انتخابات ) ) ترشیح

پیشنهاد کاربران

نامزدی، همان وعده نکاح است
نامزدیت مبارک رفیق

بپرس