نامده. [ م َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نیامده. ناآمده. || به وقوع ناپیوسته. واقعنشده : یکی حال از گذشته دی دگر از نامده فرداهمی گویند پنداری که وخشورند یا کندا.دقیقی.از رفته و نامده چه گویم چون حاصل عمرم این زمان است.عطار.- امثال : اجل نامده قوی زره است .سنائی.