کان در نظر رای تو نامد زحقیری
آن چیست که خود رای تو را در نظر آمد.
انوری.
ز ما خود خدمتی شایسته نایدکه شادروان عزت را بشاید.
نظامی.
در این آوارگی ناید برومندکه سازم با مراد شاه پیوند.
نظامی.
سخن کان از سر اندیشه نایدنوشتن را و گفتن را نشاید.
نظامی.
گرچه بود از عشق جانم پرسخن یک زبان نامد زبانم کارگر.
عطار.
نامد گه آن آخر کز پرده برون آئی آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی ؟
عطار.
شرمت نامد از آن وجودی کآن را به نفس نفس قیام است.
عطار.
گفت من از خودنمائی نامدم جز به خواری و گدائی نامدم.
مولوی.
کشته گردید از بنی طی چند مردیک دل از اهل دلی نامد به درد.
صهبا.