نامختون

لغت نامه دهخدا

نامختون. [ م َ ] ( ص مرکب ) نابریده. اقلف. اغرل. اغلف. که ختان نشده باشد. ختنه نشده.

پیشنهاد کاربران

ابظر. [ اَ ظَ ] ( ع ص ) اقلف. نابریده. نامختون. ختنه ناکرده. || کش لب بالا بزرگ بود. لب زبرین ْبزرگ. آنکه میان لب زَوَرینش بیرون آمده بود. ( تاج المصادر بیهقی ) . آنکه لب بالائین او پیش آمده باشد. که در میان لب بالائین تندی و پیش آمدگی و برآمدگی بود. لب زَوَرین ْبزرگ. ( مهذب الاسماء ) .
...
[مشاهده متن کامل]

مؤنث : بَظْراء. ج ، بُظر.

بپرس