نامحسوس

/nAmahsus/

برابر پارسی: درنیافتنی، ناسهیدنی

معنی انگلیسی:
impalpable, imperceptible, indiscernible, insensible, intangible, subtle

لغت نامه دهخدا

نامحسوس. [ م َ ] ( ص مرکب ) احساس نشده. حس ناشده. || غیرقابل حس. تشخیص ناپذیر.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که حس نشده . ۲ - غیرقابل حس غیر قابل تشخیص .

فرهنگ معین

(مَ ) [ فا - ع . ] (ص مف . ) غیرقابل تشخیص ، غیرقابل حس .

مترادف ها

impalpable (صفت)
غیر محسوس، لمس نشدنی، نامحسوس

پیشنهاد کاربران

نامشهود
پنهانی -
پلیس نامحسوس: پلیسی که با ماشین شخصی در جاده ها اتومبیل های متخلف را به دام می اندازد.
نایابش:نامحسوس .
یابش:محسوس.
ناملموس
غیرملموس
ناسهشدار

بپرس