نامتناسب

/nAmotenAseb/

مترادف نامتناسب: بیجا، بی قواره، نابجا، ناشایسته، نامتجانس، نامناسب، ناهماهنگ

متضاد نامتناسب: متناسب، هماهنگ

برابر پارسی: ناجور | بی قواره

معنی انگلیسی:
disproportionate, irregular, unequal

لغت نامه دهخدا

نامتناسب. [ م ُ ت َ س ِ ] ( ص مرکب ) ناجور. ناموافق. ناهمانند. نامتجانس :
یارا بهشت صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامتناسب جهنم است.
سعدی.
رقیب نامتناسب چه اهل صحبت تست
که طبع او همه نیش و تو سربسر نوشی.
سعدی.
سعدیا نامتناسب حیوانی باشد
هرکه گوید که دلم هست و دلاَّرامم نیست.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ناموافق نامتجانس : ما را بهشت صحبت یاران همدم است دیدار یار نامتناسب جهنم است . ( سعدی )

فرهنگ عمید

ناموافق، ناجور: یارا بهشت صحبت یاران همدم است / دیدار یار نامتناسب جهنم است (سعدی۲: ۳۴۶ ).

پیشنهاد کاربران

ill - proportioned
ill - matched
نابه اندام . [ ب ِ اَ ] ( ص مرکب ) ناموزون . نامتناسب . که باندام نیست .
بی اندام
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
ناهماهنگی

بپرس