نامتناسب. [ م ُ ت َ س ِ ] ( ص مرکب ) ناجور. ناموافق. ناهمانند. نامتجانس : یارا بهشت صحبت یاران همدم است دیدار یار نامتناسب جهنم است.سعدی.رقیب نامتناسب چه اهل صحبت تست که طبع او همه نیش و تو سربسر نوشی.سعدی.سعدیا نامتناسب حیوانی باشدهرکه گوید که دلم هست و دلاَّرامم نیست.سعدی.
ill - proportionedill - matchedنابه اندام . [ ب ِ اَ ] ( ص مرکب ) ناموزون . نامتناسب . که باندام نیست .بی اندام هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماستور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیستناهماهنگی+ عکس و لینک