نامبردار کردن

لغت نامه دهخدا

نامبردار کردن. [ ب ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به نام و شهرت رساندن. شهرت بخشیدن. مشهور کردن. || تربیت کردن. پرورش دادن و به حد لیاقت و شهرت رساندن. به جاه و منصب رساندن. سری و سروری بخشیدن :
نرفت از جهان سعد زنگی به درد
که چون تو پسر نامبردار کرد.
سعدی.

پیشنهاد کاربران

بپرس