دری را که او تاج تارک بود
زدن بر زمین نامبارک بود.
نظامی.
نامبارک خنده آن لاله بودکز دهان او سواد دل نمود.
مولوی.
قدم نامبارک محمودچون به دریا رسد برآرد دود.
؟
|| مکروه. نفرت انگیز. || بدبخت. بی طالع. ( از ناظم الاطباء ).- نامبارک پی ؛ بدقدم. نامبارک قدم.
- نامبارک دم ؛ مقابل مبارک دم و مبارک نفس.
- نامبارک دیدار ؛ که دیدارش ناخجسته و شوم باشد.
- نامبارک قدم ؛ بدقدم ، مقابل مبارک قدم.