نام انگاری

دانشنامه آزاد فارسی

نامْ انگاری (Nominalism)
(یا: نومینالیسم) در فلسفۀ اسکولاستیک قرون وسطا، آموزۀ مبتنی بر این عقیده که کلیات، بهره ای از واقعیت ذاتی یا جوهری ندارند و فقط اشیا و امور جزئی و فردی از هستی واقعی برخوردارند. این کلیات، از قبیل جانور، ملت، زیبایی و دایره، چیزی جز نام انگاشته نمی شدند و اصطلاح نام انگاری از همین جا پدید آمد. مثلاً، نام دایره به چیزهایی اطلاق می شود که گردند و از این رو وجه تسمیه ای کلی است؛ اما هیچ همانستی ملموس و مشخصی با ذات جداگانۀ گرد بودن، که متناظر با این نام باشد، وجود ندارد. آموزۀ مبتنی بر نام انگاری مخالف با نظریۀ فلسفی موسوم به واقع گرایی افراطی است که بر طبق آن کلیات از هستی واقعی و مستقلی برخوردارند که مقدم بر اشیا و امور جزیی و جدا از آن هاست. نام گرایی از این عقیدۀ ارسطو پدید آمد که واقعیت، متشکل از چیزهای منفرد است؛ نظریۀ افراطی واقع گرایی نخستین بار از جانب افلاطون در آموزه اش راجع به صورت های مثالیِ کلی صریحاً اعلام شد. مناقشۀ نام گرایان و واقع گرایان در اواخر قرن ۱۱م و سراسر قرن ۱۲م آشکارا جریان داشت؛ روسلَن موضع نام گرایان را شرح می داد و برنارد شارتری و ویلیام شامپو، که همگی حامی حکمت مدرسی بودند، از موضع واقع گرایان دفاع می کردند. نظریه ای در حد واسط میان نام انگاری و واقع گرایی نظریۀ مفهوم گرایی است که در آن کلیات، اگرچه وجود واقعی یا ذاتی در جهان خارجی ندارند، به صورت ایده ها یا مفاهیم موجودند و به همین سبب چیزی بیشتر از نامِ صِرف به شمار می روند. نظریۀ بدیل دیگر عبارت است از واقع گرایی معتدل، که جایگاه کلیات را ذهن می داند اما به وجود شالوده ای واقعی از آن ها در اشیای جزیی نیز اذعان دارد. دفاعی که ویلیامِ اِکمی از نام انگاری به عمل آورد راه را برای انواع نظریه های نام انگارانۀ جدید از قبیل نظریه های ابزارگرایی، عمل گرایی، معنی شناسی و پوزیتیویسم منطقی هموار کرد.

پیشنهاد کاربران

واژه لاتین nomen با تلفظ نَو مِن معادل و مترادف واژه یونانی noumen می باشد و این واژه در اصل و ریشه یونانی نبوده بلکه فارسی و تلفظ ریشه ای آن به شکل نُه من و معنای اصلی آن عبارت بوده است از تعداد ۹ من استعلایی یا بالقوه در وجود هر فرد انسانی . افلاطون و ارسطو با تلفظ ریشه ای و معنای اصلی آن آشنایی نداشته اند و فلاسفه بعدی اروپا هم به معنای آن پی نبرده اند. این واژه در ارتباط مستقیم با واژه phaenomen با تلفظ فِنومِن می باشد. که بازهم فارسی می باشد و بصورت مفرد به شکل فَن و مَن توسط ایرانیان باستان تلفظ می شده و به معنای منِ تجربی و هنری و آفریده شده و به ظهور و پیدایش رسیده بوده است. در عوض نُه من استعلائی یا بالقوه تجربی نیستند و به ظهور و پیدایش نرسیده اند و به شکل موجودات مجرد و بریده از خمیرمایه ساختاری واقعیت عینی وجود ندارند بلکه به شکل نُه امکان که هرکدام پشت سر هم در عوالم واقعی و عینی و شهودی خاص و ویژه خویش به ظهور و پیدایش می رسند ( از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان ) و زندگی های دنیوی خودرا تجربه و سپری می نمایند، اما در معاد بطور همزمان و درکنار هم به ظهور خواهند رسید. لذا نومینالیسم در اصل و ریشه ( یعنی فارسی قدیمی )
...
[مشاهده متن کامل]

به معنای نامگرایی نبوده است بلکه به معنای شناخت من ها یا خود ها و یا نفوس مجرد دهگانه افراد انسانی مشتمل بر پنج نفس مردانه و پنج نفس زنانه. این معنا در ارتباط مستقیم با واژه باستانی و اوستایی " خویدوده " قابل فهم و درک می باشد که خود زرتشت و شاگردان مستقیم وی با تلفظ ریشه ای و معنای اصلی آن آشنا نبوده به آن علم و آگاهی نداشته اند و پیروان بعدی وی تاکنون هم معنای آنرا درک نکرده اند و بیگانگان آنرا به ازدواج با محارم ترجمه و تفسیر و معنا نموده اند و آنهم یا از روی جهل و نادانی و یا باهدف تفرقه انداختن بین مسلمانان و زرتشتیان ایران و هند. واژه خویدوه در زمینه های خودشناسی و انسان شناسی خطاب به تک تک افراد انسانی به معنای زیر بوده است :
خود تو ده تائی. به این معنا که هر فرد انسانی در آغاز و اول و در نظام احسن آفرینش مبداء از یک خانواده خودی ده عضویی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن خودی ( به زبان دینی : پنج آدم و پنج حوای خودی ) آفریده شده است و آنهم با هدف زوجیت هر فرد انسانی با خود و تجربه عشق خویشتن به پنج روش مختلف در قالب پنج زوج بنیادی و خودی و ملکوتی.

بپرس