نالندگی

لغت نامه دهخدا

نالندگی. [ ل َ دَ / دِ ] ( حامص ) ناله و گریه. اندوه و الم. زاری و آه. ( از ناظم الاطباء ). نالان بودن. نالانی. || بیماری. مریضی. بیمار نالان و بستری بودن. رجوع به نالنده شود :
ز نالندگی چون سبکتر شود
فدای تن شاه کشور شود.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

۱ - نالنده بودن نالانی . ۲ - ناخوشی بیماری : [ او را رها کرد تا بمدینه رفت . روزی چند بر آمد نالنده شد و بمرد. در نالندگی او را گفتند ... ]

پیشنهاد کاربران

بپرس