ناقض
/nAqez/
مترادف ناقض: پیمان شکن، عهدگسل، شکننده، نقض کننده
متضاد ناقض: وفادار
برابر پارسی: ناینده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - شکننده :[ آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم ] ۲ - آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] شکنندۀ عهد وپیمان.
مترادف ها
ناقض، نقض آمیز، حرف نقض، کلمهء نقض
پیشنهاد کاربران
متخلف
همان ناکس
یمان شکن
نقض کننده، پیمان شکن، بی وفا