ناقابل

/nAqAbel/

مترادف ناقابل: بی ارج، بی قدر، پشیز، ناچیز، بی صلاحیت، بی عرضه، بی لیاقت، نالایق

متضاد ناقابل: ارزشمند، قابل، عرضه مند

برابر پارسی: بی ارزش، بی ارج، کم بها

معنی انگلیسی:
bagatelle, insensible, insignificant, trifle, trifling, trivial, unconsidered, dinky

لغت نامه دهخدا

ناقابل. [ ب ِ ] ( ص مرکب ) آنکه قابلیت و لیاقت ندارد. ( ناظم الاطباء ) :
ولی چون التفات مقبلانست
چه غم آن را که از ناقابلانست.
وصال.
|| که استعداد پذیرفتن ندارد. ( یادداشت مؤلف ). که قابل و پذیرا نیست. || مزجاة. اندک. حقیر. اندک بها. کم ارزش. بی ارزش. غیرقابل توجه : هدیه ناقابل. || بی عقل و بی کفایت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱ - آنکه قابلیت و استعداد ندارد: ولی چون التفات مقبلانست چه غم آنرا که از ناقابلانست . ( وصال .لغ. ) ۲ - آنکه قبول نکند آنکه پذیرانیست .۳ - اندک حقیرغیرقابل توجه :[ وجه ناقابل ].

فرهنگ معین

(بِ ) [ فا - ع . ] (ص . ) ۱ - اندک ، حقیر. ۲ - آن که قابلیت و استعداد ندارد.

فرهنگ عمید

۱. اندک، حقیر.
۲. آنکه لیاقت ندارد.

مترادف ها

trifling (صفت)
پوچ، بیهوده، بی ارزش، بی اهمیت، نا قابل

incapable (صفت)
ناتوان، عاجز، بی مهارت، بی عرضه، نفهم، محجور، نا قابل

trivial (صفت)
بی مزه، بدیهی، مبتذل، بیهوده، ناچیز، نا قابل، چیزهای بی اهمیت، جزیی

inconsiderable (صفت)
عرضی، خرد، جزئی، ناچیز، بی اهمیت، نا قابل

فارسی به عربی

عاجز

پیشنهاد کاربران

بپرس