نافرهخته. [ ف َ هَِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) ادب ناگرفته. غیرمتأدب. ادب نادیده. تعلیم نیافته. ریاضت ندیده. ناآموخته : ربض ؛ شتر نافرهخته. ( السامی فی الاسامی ). || مردم بی ادب و زشت روی باشد. ( برهان ). بی ادب. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). زشت. بدخو. گستاخ. ( از ناظم الاطباء ). زشتخو. بی تربیت. بدمنش : زشت و نافرهخته و نابخردی آدمی رویی و در باطن ددی.طیان ( از آنندراج ).|| صاحب برهان قاطع به معنی بی ادبی و زشت رویی نیز آورده است اما بر اساسی نیست و معنی مذکور با نافرهختگی متناسب است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).
۱. بی ادب، بدخو: زشت و نافرهخته و نابخردی / آدمی رویی و در باطن ددی (طیان: شاعران بی دیوان: ۳۲۰ ).۲. وحشی، بی تربیت.