نافرمان شدن. [ ف َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) استعصا. عصیان کردن. سرکشی کردن. طاغی و یاغی شدن. فرمان نبردن. متمرد شدن : و فتح به بست به خالد اندر نافرمان شده بود خالد از فراه به بست شد. ( تاریخ سیستان ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) عصیان کردن فرمان نبردن : [ و عصینا و نافرمان شدیم .] مقابل فرمانبردارشدن فرمان بردن .