چون ز آتش می شود پشت کمان سخت نرم
در سر مستی چرا آن شوخ نافرمان تر است.
صائب ( از آنندراج ).
دل اگر سر کشد از خط بسپارش توبه زلف چاره زنجیر بود بنده نافرمان را.
یغما.
- اسب نافرمان ؛ حرون. سرکش.- نفس نافرمان ؛ نفس سرکش : و محتمل است آنکه یکی را از درویشان نفس نافرمان قضای شهوت خواهد. ( گلستان ).
|| فاسق. ( ربنجنی ). فاجر. ( منتهی الارب ).
نافرمان. [ ف َ ] ( اِ ) گلی است که آن را زبان به قفا گویند. ( رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).