نافرجامی

/nAfarjAmi/

لغت نامه دهخدا

نافرجامی. [ ف َ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی نافرجام. رجوع به نافرجام شود. || بی پایانی. بی انتهایی. انجام نداشتن. پایان نداشتن. || بدعاقبتی. بدسرانجامی. بی سرانجامی. فرجام نداشتن. بی سر و سامانی :
چون حاصل کار ماست نافرجامی
تن دردادیم نیک در بدنامی.
کمال الدین اسماعیل.

فرهنگستان زبان و ادب

{abort} [مهندسی مخابرات] به نتیجه نرسیدن ارتباط براثر عمل کاروَر یا واکنش خودکار دستگاه های برقرارکنندۀ ارتباط، به دلیل وجود نوفۀ بیش ازحد یا خرابی یا ازدحام در خط انتقال

فارسی به عربی

إخفاقٌ

پیشنهاد کاربران

بپرس