نافرجامی. [ ف َ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی نافرجام. رجوع به نافرجام شود. || بی پایانی. بی انتهایی. انجام نداشتن. پایان نداشتن. || بدعاقبتی. بدسرانجامی. بی سرانجامی. فرجام نداشتن. بی سر و سامانی : چون حاصل کار ماست نافرجامی تن دردادیم نیک در بدنامی.
کمال الدین اسماعیل.
فرهنگستان زبان و ادب
{abort} [مهندسی مخابرات] به نتیجه نرسیدن ارتباط براثر عمل کاروَر یا واکنش خودکار دستگاه های برقرارکنندۀ ارتباط، به دلیل وجود نوفۀ بیش ازحد یا خرابی یا ازدحام در خط انتقال