نافذه

لغت نامه دهخدا

( نافذة ) نافذة. [ ف ِ ذَ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث نافذ. رجوع به نافذ شود. || رخنه هائی در دیوار که از آن نور و جز آن به داخل می تابد. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || طعنة نافذة؛ جراحتی که سوراخ کند. جراحتی که سبب سوراخ کردن شود. ( از معجم متن اللغة ). منتظمة الشقین. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( معجم متن اللغة ). ج ، نوافذ.

فرهنگ فارسی

پنجره یاروزنی که از آن نورداخل خانه شود، نوافذ
( اسم ) مونث نافذ جمع : نوافذ.

پیشنهاد کاربران

نافذه جراحتی است که با فرو رفتن وسیله ای مانند نیزه یا گلوله در دست یا پا ایجاد می شود دیه آن در مرد یک دهم دیه کامل است و در زن ارش ثابت می شود. ( ماده ۷۱۳ قانون مجازات اسلامی )

بپرس